Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «قدس آنلاین»
2024-05-06@10:46:13 GMT

به عشق یوسف

تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۵۲۱۵۱

توی بالاخانه خواب بودیم. نصف‌شب دیدم آبجی‌ام آمد بالای سرم که «بلند شو!». بلند شدم. از بالاخانه، نور چراغِ حیاطمان دیده می‌شد. گفتم: «چه خبره؟!» گفت: «بدبخت! انگشتر آوردن که صبح بشی زنِ پسرعمه!» خودم تازه خبردار می‌شدم. پرسید: «چه‌کار می‌کنی؟!» گفتم: «کار نداره. فرار می‌کنم!» 
حالا چند روز جلوتر، آقا یوسف و خانواده‌اش هم آمده بودند برای آشنایی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سرِ زمینِ چای من را دیده بود و بعد با مادر و دایی و پدر و پدربزرگش آمده بودند. ولی پدرم مخالف بود. می‌گفت: «این اگه به باباش رفته باشه، اخلاقش تُنده.» باباش را از وقت‌هایی که می‌رفتند طرف ییلاق، می‌شناختند. ولی من دورادور می‌دانستم که اخلاقش مثل باباش نیست.  
باباش همان شبِ آشنایی هم تا یک‌مقدار بحث بالا گرفته بود، بلند شد و به‌قهر و ناراحتی رفت، ولی ما حرف‌ها را زده بودیم و قرار شده بود بیایند برای خواستگاری اصلی. حالا اما دو سه شب نگذشته، پدر و برادرهام که مخالف بودند، پسرعمه‌ام را با یک انگشتر آورده بودند که ماجرا را جمع کنند.  
پنجِ صبح از خانه فرار کردم و خودم را رساندم خانه عمویمان. آنجا که رسیدم، آن‌ها هم ترسیدند که لابد اتفاقی افتاده، ولی ماجرا را تعریف کردم و قرار شد چند روزی همان‌جا بمانم. گفتند: «ولی دستشون بهت برسه، می‌کُشنت!» ‌گفتم: «چه بکشن، چه نکشن، برنمی‌گردم.» آبجی‌ام هم هیچی به بقیه خانواده نگفته بود. کل دِه را گشته بودند. بعد فکر کرده بودند لابد خودم را انداخته‌ام توی چاه آب. کل چاه‌های آب را هم گشته بودند که نکند خودم را از عشق آقا یوسف کشته باشم! 
بعدِ سه روز، عمویمان رفت و قول گرفت که اگر من را برگرداند، جواب خواستگاری را مثبت می‌دهند. پدرمان هم روی حرف داداشش حرف نمی‌زد. خلاصه من را برگرداندند. بقیه ماجرا هم که از روی همین آقا یوسف معلوم است! 

* متن بالا، برش‌هایی است از روایت «اهالی حرم»؛ روایتی که در میانه صحن‌ها و رواق‌های حرم مطهر امام رضا(ع) ضبط شده و در هر نوبت آن، یکی از زائران، قصه زندگی‌اش را تعریف می‌کند. این روایت، روایت زندگی «شهربانو خوش‌رفتار» و «یوسف یاری‌نژاد» از اهالی روستای خوشکُنودهانِ فومن است.

منبع: قدس آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۵۲۱۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شوهرم را کشتم که خودم را نجات دهم | ضربه مرگبار کارد به قلب مرد جوان

به گزارش همشهری آنلاین، اردیبهشت سال گذشته زن جوانی به نام مریم هراسان از خانه‌اش خارج شد و در حالی که از قتل شوهرش خبر می‌داد از همسایه‌ها کمک خواست. دقایقی بعد مأموران پلیس پاکدشت در محل حاضر شدند و پس از بررسی‌های اولیه مشخص شد مرد ۴۲ ساله‌ای به نام کریم با ضربه کارد به قلبش جان باخته است.

همسر مقتول پس از حضور در پلیس آگاهی به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح ماجرا به مأموران گفت: ۴ سال پیش با کریم ازدواج کردم اما از همان روزهای اول زندگی‌مان به اختلاف خوردیم و مدام با هم دعوا می‌کردیم تا اینکه خانواده‌های‌مان توصیه کردند بچه‌دار شویم تا اختلاف‌هایمان حل شود. ۲ سال بعد صاحب فرزند شدیم. اما همسرم هر روز بداخلاق‌تر از قبل می‌شد و ما همیشه با هم درگیر بودیم. او سر هر موضوعی من را به باد کتک می‌گرفت. کار درست و حسابی نداشت و ما همیشه با مشکلات اقتصادی روبه‌رو بودیم.

وی درباره روز حادثه نیز گفت: صبح خواب بودم که همسرم با کتک بیدارم کرد و از من خواست به‌سرعت برایش صبحانه آماده کنم. در حال درست کردن چای بودم که به دلیل مخارج نوزادمان با من دعوا کرد و گفت چرا بچه را از شیرخشک نمی‌گیری و چرا از پوشک استفاده می‌کنی؛ من پول خرید شیرخشک و پوشک ندارم.

متهم ادامه داد: بعد هم به من گفت باید گوشی تلفنم را به او بدهم تا آن را چک کند. وقتی من مخالفت کردم به جانم افتاد و کتکم زد. با دستانش گلویم را فشار داد به‌طوری که چشم‌هایم سیاهی رفت. در حالی که برای نجاتم تقلا می‌کردم دستم به چاقویی خورد و آن را برداشتم و ضربه‌ای به او زدم که روی زمین افتاد و غرق در خون شد.

در این میان پزشکی‌قانونی نیز در گزارشی علت مرگ را پارگی شریان‌های قلب و خونریزی شدید داخلی اعلام کرد. با تکمیل تحقیقات و اعتراف صریح متهم، صحنه جرم بازسازی شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه چه گذشت

در ابتدای این جلسه پدر و مادر مقتول از طرف خود و نوه خردسالشان درخواست قصاص کردند.

پدر کریم به قضات گفت: متهم برای تبرئه خودش دروغ گفته؛ پسرم هیچ‌گاه او را کتک نزده بود. ما نمی‌دانیم واقعا چه اتفاقی افتاده و عروسمان چگونه با بی‌رحمی پسرمان را به قتل رسانده است، اما هرگز حاضر به مصالحه نیستیم و درخواست قصاص او را داریم.

پس از آن متهم به جایگاه رفت و به قضات گفت: روز حادثه با شوک ضربه‌های کریم از خواب پریدم. بعد هم سر موضوعی با من درگیر شد و گلویم را گرفت. داشتم خفه می‌شدم و از آنجا که همسرم مرد تنومندی بود، نمی‌توانستم خودم را از دستش نجات دهم و چشم‌هایم سیاهی ‌رفت.

دستم را روی زمین می‌کشیدم که به یکباره دستم به کارد میوه‌خوری خورد و آن را جلوی سینه‌اش گرفتم تا بترسد و رهایم کند اما چاقو ناخواسته وارد قلبش شد. آنقدر شوکه شده بودم که نمی‌دانستم چه کار کنم تا به خودم آمدم از همسایه‌ها کمک خواستم.

در ادامه قاضی از متهم پرسید شما چاقو را برای ترساندن همسرتان جلوی قفسه سینه‌اش گذاشتید یا برای دفاع از خودتان؟

متهم جواب داد: برای ترساندن همسرم. من چاقو را بین خودم و او قرار دادم تا گلویم را رها کند اما او قصد جانم را کرده بود.

با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

کد خبر 849554 منبع: ایران برچسب‌ها خبر مهم قتل - قاتل حوادث ایران

دیگر خبرها

  • برای نجات خودم شوهرم را کشتم
  • مشاهده و ثبت پلنگ در منطقه حفاظت‌شده سبزکوه
  • شوهرم را کشتم که خودم را نجات دهم | ضربه مرگبار کارد به قلب مرد جوان
  • متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم
  • می‌ترسم جنگ تمام شود و این زندگی ادامه داشته باشد!
  • نشانی یوسف آسمانی به زمین رسید
  • قیمت مسکن در یوسف آباد ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
  • مغضوب قطری‌ها در دو ماه، ۱۱ کیلو کم کرد!
  • روبرتو دزربی: مایلم که در برایتون به کار خودم ادامه بدهم
  • اعترافات ناامیدکننده رایان بابل: در لیورپول تنها و مضطرب بودم